استارتآپ مفهومی است که با بازارشناسی و بهطور کلی شناسایی و شناختن گره خورده است، اما زمانی که صحبت از استارتآپ میشود، ذهنها به سمت کسبوکار و کارآفرینی سوق پیدا میکند.
ذات استارتآپ با عدم اطمینان و عدم شناخت همراه است زیرا در تلاش برای شناسایی برای ورود به بازار است.
یعنی استارتآپ ایدهای است که در یک فضای ناشناخته زده میشود و بازار، مشتریان، درآمد و... آن نامعلوم و در ابهام است، اما کسبوکارها و کارآفرینی به مرحله تولید رسیدهاند و وارد چرخه کسبوکاری شدهاند که با استارتآپ متفاوت است. یعنی استارتآپ میتواند تبدیل به کسبوکار و کارآفرینی شود، اما در صورتی که ایده درست پالایش شود و ابهامها از بین بروند و شناخت حاصل شود و به مرحله تولید هوشمندانه و حاصل از شناخت برسند.
میثم شفیعی، عضو هیات علمی دانشگاه تهران و متخصص بازاریابی و فروش:
غیر اثربخش بودن ورود سنتی به بازار
باید کمی به عقبتر بازگردیم و از این صحبت کنیم که مفهوم استارتآپ چرا به وجود آمد. شاید تا قبل از این هزاره عموما برای راهاندازی یک استارتآپ نیاز به ایده خاصی نبود، یعنی بازار تقاضا داشت و کافی بود که کسی این تقاضا را تشخیص بدهد و کسبوکارش را شروع کند. در آن زمان عموما واژه کسبوکار و بیزینس مفهوم داشت. اما هرچه بنابر مبانی اقتصادی روز وارد هزاره جدید شدیم و پیش رفتیم، کسبوکار دستخوش تغییرات شد. یکی از عواملی که این تغییرات را ایجاد میکرد، زیاد شدن رقابت بود که منجر به کاهش تقاضا در جامعه شد و رقابت شدیدی بین کسبوکارهایی که میخواستند وارد بازار شوند، شکل گرفت. به همین دلیل ضرورتی مبنی بر اینکه بیزینسمنها قبل از ورود به بازار، بازارسنجی را انجام بدهند، شکل گرفت. پس مبانی کسبوکار تبدیل به ایده کسبوکار شدند.
برای همین در حال حاضر در دنیای امروز با مبانی سنتی و شاید یک پیشینهای از خانواده و سوابق گذشته نمیتوانید یک بیزینس داشته باشید و با یک تشخیص ظاهری وارد دنیای کسبوکار و بیزینس شوید.
حتما باید به یک ایدهای برسید که دوران گذار را سپری کند تا بارور و آماده برای تبدیل شدن به کسبوکار شود.
شکلگیری این دوران باعث شد که در این یکی دو دهه اخیر مفهومی به نام استارتآپ شکل
بگیرد. بهطور کلی هدف استارتآپ در مقام اول بیزینس نیست و مربوط به بررسی ایده و یافتن پاسخ برای 3 سوال است. این 3 سوال عبارتند از: ما چه محصولی را برای کدام مشتری تولید کنیم و چطور باید به درآمدزایی برسیم؟
در گذشته وقتی این سوالات مطرح میشد، به دلیل آنکه تقاضای زیادی در بازار وجود داشت، خیلی سریع خط تولید را راه میانداختند و وارد چرخه کسبوکار میشدند، ولی امروز باید یک دوره استارتآپی بگذرد و در حالتی آزمایشگاهمانند بماند تا بارور شود. یعنی اینکه ذات استارتآپ، بیزینس نیست.
استارتآپ به معنای اشتغال واقعی نیست و به معنای نامزد بودن برای شغل است که آیا میتواند این ایده یک شغل باشد
یا نه. دلیل آن هم این است که ایده یک دوره گذاری را بگذارند تا ببیند میتواند در بازار سهم بگیرد یا نه، تا دریابند که آیا این ایده بازار، مشتری، فروش و... خوبی را دارد تا اینکه به کسبوکار تبدیل شود.
ایده و استارتآپ وقتی این دوره را گذراند، آن وقت است که باید ببینیم میتوانیم به بیزینس برسیم یا خیر.
متاسفانه در کشور ما به اشتباه کارآفرینی، دانشبنیانها، کسبوکارهای کوچک و متوسط، کسبوکارهای نوپا و... استارتآپ نامیده
میشوند.
در صورتی که اینها میتوانند استارتآپ باشند یا نباشند.
این نوع کسبوکارها یک فیلدی هستند که میتوانند در قالب یک استارتآپ شکل بگیرند.
اول ما باید یاد بگیریم که بیش از 70 درصد تلاشها برای راهاندازی کسب و کارها، سنتی هستند و مرحله استارتآپ را نگذرانده وارد مرحله کسبوکار میشوند و به شکست میرسند و در این مورد ایرادی متوجه سازمانها و نظامهای دولتی نمیشود.
چون ما اگر قاعده استارتآپ را یاد بگیریم و قبل از سرمایهگذاری و تولید انبوه دوران استارتآپی را برای ایدهمان بگذرانیم و به شناخت برسیم، درصد شکستمان پایین میآید.
یعنی دریابیم چه محصولی را برای چه مشتریای تولید میکنیم و چطور میتوانیم آن را بفروشیم.
ایدهها در مرحله استارتآپ ممکن است درآمد داشته باشند ولی هدف و انتظارشان درآمد و سودآوری نیست. ما استارتآپهایی را داریم که سودآور نیستند، ولی به پایداری رسیدهاند.